نویسنده: دکتر باقر قدیری اصلی




 

عقاید اقتصادی در قرون وسطا

در زمینه اقتصاد و عقاید اقتصادی، قرون وسطا را(از سقوط رم تا رنسانس) می توان یک دوره هزار ساله تاریکی افکار در اروپا بشمار آورد.
قرون وسطا به قرنهائی از تاریخ اروپا اطلاق می شود که بین دو عصر قدیم و جدید قرار گرفته است و رنسانس به معنی تولد تازه یا نوزایش است که برای اروپا آغاز دنیای جدید می باشد و اروپائیان از آن زمان یعنی از قرن پانزدهم پا به دنیای جدید گذاشته و به تمدن جدید چشم گشودند و به واسطه نهضت رنسانس، اروپا با جهشی بزرگ متحول شد. از قرن پنجم تا قرن سیزدهم، عقاید اقتصادی شایسته این نام مشاهده نمی شود. تا قرن دهم اقتصاد از دریچه اخلاق مورد بررسی قرار می گرفت. فکر بی نیازی به مادیات که میراث متفکران یونان بود در قرون وسطا جلوه خاص پیدا کرد. کوشش کلیسا این بود که مردم را نسبت به مادیات بی توجه گرداند و آنها را به صبر و قناعت دلخوش نماید.
شیوه تفکرشان اسکولاستیک (مکتبی یا مدرسی) بود. بحث در مسایل اقتصادی از جنبه های ارزشی، اخلاقی و مذهبی مطرح می شد. متفکران در همه رشته های علوم از اصول« اسکولاستیک» که به زبان لاتین مدرسه را اسکولا گویند و اصول آن از تعالیم اولیای کلیسا بود تبعیت می کردند. روش تحقیق متفکران قرون وسطی بر مبنای شیوه تفکر اسکولاستیک استوار بود و در همه رشته های علوم در چارچوب منطق ارسطو و اصول مسیحیت احتجاج می کردند و در شیوه تفکر آنها ایمان بر عقل مقدم بود و از لحاظ اقتصادی علاقه مندی به مال و ترقیات دنیوی از طرف روحانیون تقبیح شده بود و اقتصاد و فعالیتهای اقتصادی تحت الشعاع اخلاق و مذهب و سنتها بود و سیستم مبادله به صورت«مبادله مستقیم کالا با کالا(1) بود.
از قرن 12 جنبشهای محلی موجب به وجود آمدن چند کارگاه صنعتی گردید و از قرن 13 به طور قطع یک دوره ترقی اقتصادی به خاطر تسلط اروپا به دریای مدیترانه و توسعه روابط تجاری سودمند با خاورمیانه به وجود آمد. کار تجارت کم کم رونق گرفت و پول به عنوان وسیله پرداخت رواج یافت و مسایل اقتصادی دوباره از همان جایی که ارسطو به پایان رسانده بود آغاز گردید. مسأله اساسی این بود که چگونه عدالت استقرار یابد و توزیع تجارت چگونه صورت گیرد که عدالت رعایت شود؟
به این مسائلی که ارسطو طرح آنها را آغاز کرده بود قرون وسطی با اصول مسیحیت پاسخ گفت. مفهوم انسان از نظر مسیحیت با مفهوم انسان از نظر ارسطو فرق می کرد.
مسیحیت بردگی را محکوم و کار را تبرئه کرده و به انسان روح برادری و احسان دمیده بود. تنها چیزی که از اخلاق دوره ارسطو گرفته بود « بی علاقگی به مادیات و جمع آوری ثروت» بود.
سن توماداکن(2) ایده آل اخلاق اقتصادی عصر خود را بهتر از همه بیان کرده است. سن توماداکن یا به تلفظ لاتین و انگلیس زبانها« سن توماس آکوانیس» از متفکران بزرگ قرون وسطای اروپا بود که فلسفه ارسطوئی را به خوبی فرا گرفته بود و مدتی به عنوان استاد در دانشگاه پاریس مشغول به تدریس فلسفه و اخلاقیات بود، و تعلیمات او تلفیقی از فلسفه ارسطو و اصول مسیحیت بود.
مسایل اقتصادی از نظر سن توما به دید عدالت مورد مطالعه قرار گرفته است. مسائلی که مورد بحث او و کلیسا قرار گرفته بود نه تجزیه و تحلیل مکانیسم اقتصادی بود و نه تحقیق در کشف وسایلی که ترقی و پیشرفت مادی را برای ملت و دولت فراهم کند بلکه همه بحثها در پی عدالت و برای عدالت بود.
مثلاً عدالت چیست؟ چه نوع فعالیتهای اقتصای عادلانه است؟ آیا عدالت حکم می کند که اموال مشمول مالکیت فردی و شخصی باشند؟ پاسخ سن توماداکن در خلال بعضی از دلایل او(هرچند که جنبه اخلاقی داشته نه اقتصادی) اساس کمونیستی داشت. سن توما درباره مالکیت می گوید: خدا زمین را برای همه انسان ها خلق کرده است و کسی حق ندارد از این بابت حقی را از دیگران سلب کند. اغنیا بعد از رفع نیازمندیهای خود و خانواده خود باید ثروت اضافی را بین دیگران تقسیم کنند و چون او مانند ارسطو واقع بین بود به این نتیجه رسید که مالکیت خصوصی مشوق کار و کوشش است و بدون آنکه حقی مطلق از حقوق طبیعی منشاء گرفته باشد می تواند منطبق با آن باشد.
مسئله دیگری که در قرن 13 مورد بحث قرار گرفت این بود که:« آیا سود تجاری به اقتضای فروش کالا به قیمت گرانتر از خرید مشروع است»؟
پاسخی که سن توما به این سؤال داد مثل پاسخ اولی او جنبه اخلاقی داشت نه اقتصادی. سود مشروع یا سود عادله، اضافه مبلغ دریافتی از قیمت تمام شده است و این اضافه قیمت به میزانی مشروع خواهد بود که در راه معیشت خانواده یا کمک به مستمندان و یا منافع عمومی به کار رفته باشد. پس سود بازرگان اگر نامحدود و بیش از مصرف شخصی... آنان باشد نامشروع است و با این توضیح می توان نتیجه گرفت که سود عادله بستگی به قصد و نیت بازرگان در مصرف سود حاصله دارد، بدون آنکه حد و مرزی برای تعیین سود عادله معین شده باشد.
سن توماداکن یا به تلفظ لاتین و انگلیسی زبانها «سن توماس آکونیاس» از متفکران بزرگ قرن وسطای اروپا بود.
تعریف« مزد عادله» سن توما نیز مثل تعریف سود عادله، رضایت بخش نیست. به تحقیق سن توما در بالا بردن مقام و منزلت کار سهمی به سزا داشته ولی تعریفی که از مزد عادله کرده است قانع کننده نمی تواند باشد.
البته آروزی سن توما در تعیین مزد این بود که مزد کارگر آنقدر باشد که معیشت کارگر را به طور آبرومندانه تامین کند ولی تعیین میزان آن را به آداب و رسوم و سنتهای متداول موکول کرده است.
درباره نرخ بهره، سن توما همان عقیده را داشت که افلاطون و ارسطو درباره رباخواری ابراز کرده بودند. منع بهره از طرف کلیسا به این لحاظ بود که در آن زمان وامها برای مصرف، بدون وثیقه با نرخ بهره گزاف صورت می گرفته است و برای جلوگیری از اجحاف وام دهندگان بود که کلیسا دستور اکید در منع رباخواری صادر کرده است و سن توما برای دفاع از قانون کلیسا دلائل سه گانه زیر را ارائه کرده است:
1- پول نازا است یعنی مولد ثروت نیست (این همان دلیل ارسطو است).
2- بین اشیاء مصرفی که در اولین وهله مصرف می شود و اشیاء مصرف نشدنی باید قائل به تفکیک بود. مثلاً در مورد اشیاء مصرف نشدنی مثل خانه، زمین، ابزار تولید، مالک بدون آنکه مالکیت آن را بفروشد می تواند استعمال آن را به دیگری واگذار کند و انتفاع آن را به دیگری بفروشد. در چنین شرایطی مطالبه «بهای استعمال» یعنی اجاره آن کاملاً مشروع و منطقی است ولی در مورد اشیاء مصرف شدنی که انتقال حق استعمال آنها بدون انتقال مالکیت مقدور نیست گرفتن اجاره یا حق استعمال یا بهره، نامشروع است زیرا که وام گیرنده در ازای وام دریافتی مجبور به پرداخت دو نوع بهاء است: یکی برای مالکیت یعنی پرداخت اصل وام و دیگری برای استعمال آن که بهره است.
در حالی که وام دهنده فقط حق گرفتن اصل وام را دارد نه فرع آن را که مربوط است به استعمالی که در حقیقت نشده است، زیرا که عین آن بدون استعمال به صاحبش پرداخت شده است.
3- دلیل سوم سن توما در منع رباخواری این است که بهره، بهای زمان است و چون زمان متعلق به خداست پس وام دهنده حق گرفتن بهره را ندارد.
اینها خلاصه اندیشه های سن توما در مسایل اقتصادی بود که به نحو بارزی می تواند معرف اندیشه ها و ایده آلهای آن عصر باشد، و به طوری که ملاحظه شد مطالعه قیمت عادله بدون بررسی مکانیسم قیمتها و بحث در ریشه مالکیت و مزد عادله و همچنین محکومیت رباخواری بر اساس تجزیه و تحلیل های حقوقی صورت گرفت و قبل از آنکه یک دکترین اقتصادی باشد یک دکترین اجتماعی بود.
از علمای شرق، اندیشه های اجتماعی و اقتصادی دانشمندان اسلامی مثل فارابی، ابن رشد، ابن سینا و غزالی در واقع اسلاف اسکولاستیک ها بودند.
در اینجا پیش از آنکه به فصل مرکانتی لیسم بپردازیم به خلاصه ای از اندیشه های اقتصادی آنها در حد وقت و توان خود اکتفا می کنیم تا فرصت دیگری به دست آوریم.
فارابی فیلسوف بزرگ اسلام در نیمه دوم قرن چهارم هجری قمری(874 میلادی) به سال 260 هـ .ق به دنیا آمد و درسال 339 هـ. ق مطابق 950 میلادی در دمشق وفات یافت. وی برای تحصیل به بغداد رفت و به تحصیل و تکمیل منطق و فلسفه پرداخت و همه کتابهای ارسطو را بدقت مورد مطالعه و تحقیق قرار داد و در شرح و تفسیر اندیشه و آثار ارسطو مهارت یافت به نحوی که به او لقب «ارسطوی ثانی» یا «معلم ثانی» داده اند.
فارابی از بغداد به مصر رفت و سپس به خدمت شاه حلب، دمشق و شام درآمد و به تعلیم و تألیف پرداخت و سرانجام در سن 80 سالگی در دمشق وفات یافت. فارابی نسبت به ثروت بی اعتنا بود و به نظر او سعادت و عظمت مقام فیلسوف در ترک علایق است. اهمیت فارابی بیشتر در شرحهای او بر آثار ارسطوست.
آثار فارابی تحت تاثیر روشهای افلاطون، ارسطو و ترکیبی از آن عقاید با اصول دینی اسلامی است. فارابی مثل بسیاری از فلاسفه اسکندریه و خاور نزدیک کوشیده است بین عقاید افلاطون و ارسطو پیوند دهد. برای فارابی نیل به فضایل و کمالات مقدم بر زندگی مادی تلقی می شود و مدینه فاضله فارابی باید مثل بدن انسان که در آن قلب نقش اساسی و رهبری و حیاتی را بازی می کند اداره شود و اعضای اجتماع از فردی که مقام رهبری جامعه را به مانند قلب به عهده دارد اطاعت کنند.
ابن رشد فیلسوف، شارح و مفسر آثار ارسطو، فقیه و پزشک برجسته غرب اسلامی(اندلس) است که در سال 520 قمری /1126 میلادی در شهر قرطبه در اندلس به دنیا آمد. وی شرحهایی به تألیفات ارسطو نوشته و در جمع بین شریعت و حکمت صاحب نظر است. به عقیده ابن رشد جوهر حکمت و جوهر شریعت با یکدیگر مرز مشترک دارند و اختلاف این دو فقط در شیوه ارایه آنهاست.
تفسیرهای او از فلسفه ارسطو را نوشته اند، همانند قطب نمایی است که به دانشمندان اروپا یاری کرد تا آثار فرهنگی یونان و شروح عربی آن را بخوانند و دوران رنسانس را بنیاد نهند.

ابن خلدون حکیم و متفکر بزرگ اسلامی

ابن خلدون حکیم و متفکر بزرگ اسلامی از اهالی تونس، در قرن هشتم هجری قمری زیسته است(732 تا 808هـ.ق بین قرن 14 و اوایل قرن 15 میلادی). وی در تونس و در جامع الازهر تدریس کرد و در مصر قاضی القضات شد و سپس استعفا داده و به تدریس در قاهره پرداخت. این متفکر بزرگ اسلامی از پیشتازان تاریخ و علم جامعه شناسی است و برخی او را یکی از بنیانگذاران علم اقتصاد در جهان شرق می دانند. اروپا در زمان ابن خلدون در آستانه رنسانس بود. وی در مسایل طرفدار دخالت دولت در امور اقتصادی بود.
چندی از نویسندگان تاریخ عقاید اقتصادی ابن خلدون را که قرنها پیش از آدم اسمیت، «کتاب العبر» را در فراز و نشیب تمدنها نوشته است، بنیانگذار علم اقتصاد قلمداد می کنند(3) و از آن نیز فراتر رفته اندیشه های او را حتی مقدم بر اندیشه های پیشرو کینز که مداخلات دولت را در اقتصاد توصیه می کند، می دانند غافل از آنکه اندیشه کینز در این زمینه، خود ملهم از اندیشه های مرکانتی لیستی قرون 15 و 16 بوده است.
بعضی از مورخان عقاید اقتصادی را عقیده براینست که دکترین اقتصادی به مفهوم تجزیه و تحلیل علمی وابسته به ایده آل، تا نیمه اول قرن 18 عنوانی نداشته است.
شارل ژید(4) و شارل ریست(5) که مهمترین و جالبترین کتاب «تاریخ عقاید اقتصادی» را نوشته اند از فیزیوکراتها سخن آغاز کرده اند و از «عقاید اقتصادی» قبل از 1750 که تا آن زمان، اقتصاد تحت الشعاع اخلاق و سیاست بود نامی نبرده اند.

پی نوشت ها :

1-Truck=Trocیا پایاپای
2- Saint Thomas Aquinas(1225-1274)Saint Thomas d'Aquin
3- درباره فیلسوف بزرگ شرق ابن خلدون به تفصیل در فصل مربوط به آدام اسمیت صحبت و مقایسه به عمل آمده است.
4- Charles Gide.
5- Charls Rist.

منبع مقاله: قدیری اصل، باقر؛ (1386)، سیر اندیشه اقتصادی، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دهم1387.